داستان از خانه ي فردوسي آغاز مي شود كه وي از پنجره ي اتاقي به پل خراب شهر توس با چهره اي گرفته و مغموم نگاه مي كند. در جايي ديگر فردوسي صحنه هايي از شاهنامه را در مقابل سلطان محمود براي حاضرين مي سرايد. در پايان، انتهاي زندگي شاعر حماسه سراي ايران نشان داده مي شود. فردوسي در كهولت زندگي خود را در انزوا مي گذراند و زماني كه از پنجره بيرون را مي نگرد، مي شنود كه بچه هاي رهگذر اشعار شاهنامه را مي خوانند. صحنه ي آخر مرگ شاعر است. جنازه ي او را روي پل توس دو نفر به دوش دارند. پشت سر جنازه فقط يك نفر راه مي رود و او دختر شاعر است.
|