در يك ميهماني كيان، آهنگساز معروف، با شنيدن آواز پري توجه اش جلب مي شود و او را از اهواز به تهران مي برد. منوچهر، فرزند كيان، كه در رشته ي پزشكي تحصيل مي كند، به پري علاقمند مي شود و تصميم مي گيرد با او ازدواج كند. مهرداد، فرزند ديگر كيان، از سفر خارج برمي گردد و او نيز دلبسته ي پري مي شود. مهرداد، برخلاف منوچهر، فرنگي مآب است و به عيش و طرب علاقه دارد. منوچهر براي انجام كاري به زاهدان مي رود و مهرداد از اين فرصت استفاده مي كند و به پري نزديك مي شود. پري از نامه هائي كه منوچهر مي فرستد نتيجه مي گيرد كه از علاقه ي منوچهر به او كاسته شده و به اين ترتيب به مهرداد جذب مي شود. شبي پري ديرهنگام به خانه بازمي گردد و كيان با او بگومگو مي كند. وقتي پري موضوع را به مهرداد مي گويد مهرداد به دروغ مي گويد كه پدرش عاشق پري است. پري خانه ي كيان را ترك مي كند و با كمك مهرداد در يك تأتر مشغول به كار مي شود. شبي كه مهرداد سعي در اغواي پري دارد منوچهر سرمي رسد و پري را نجات مي دهد. سرانجام آن دو با هم ازدواج مي كنند.
|