با مرگ بزرگ خانواده، مادر، پسر و دختر آواره مي شوند. پسر كه كارش نقاشي است، بيگناه متهم به قتل شده و زنداني مي شود. مادر پس از اين حادثه درمي گذرد و دختر سرگردان، كارش به رسوايي و فحشاء مي كشد. پسر پس از طي دوران محكوميتش از زندان آزاد شده و به اتكاء هنرش به زودي چهره ي معروفي مي شود و سپس نااميد به جستجوي خواهرش مي پردازد. او در برخوردي اتفاقي، خواهرش را مي يابد و از آن پس هدفش انتقام از مردي است كه مسبب سقوط خواهرش شده. پسر، مرد را پيدا كرده و اين بار واقعاً مرتكب قتل شده و بار ديگر محكوم به زندان مي شود.
|