مرد متمول به منظور اصلاح پسر لاقيد و تنبلش ناگهان شايع مي كند كه در گذشته همه ي ثروتش را به سازمان هاي خيريه بخشيده است پسر ناچار به كاري مشغول مي شود. او به زودي با دختر مرد ثروتمندي آشنا شده و پس از چندي هر دو به هم علاقمند مي شوند، اما پدر دختر با ازدواجشان مخالفت مي كند. پسر به فعاليتش ادامه مي دهد و در همين حال كه پدر مطمئن شده پسرش روحيه ي كار و زندگي پيدا كرده ظاهر مي شود و تسهيلات لازم را براي ازدواج دو دلداده مهيا مي كند.
|