فاطمه با امير و نادر و منصور يك گروه كوچك شادماني تشكيل مي دهند. شبي صاحب خانه شان آن ها را از خانه بيرون مي كند و آن ها شب را در قايقي به صبح مي رسانند كه متعلق به ايرج ثروتمند معروف است. ايرج خود را ماهي گيري فقير معرفي مي كند و به فاطمه ابراز علاقه مي كند. جهانگير، دوست ايرج، چند تن را مي گمارد تا گاوصندوق خانه ي ايرج را سرقت كنند. كيسه ي پول سارقان موقع فرار با كيسه ي لباس هاي فاطمه عوض مي شود و از آن پس جهانگير و افرادش به تعقيب فاطمه و دوستانش مي پردازند. آن ها كه نمي توانند صاحب پول ها را پيدا كنند زندگي پر زرق و برقي براي خود مي سازند. امير و نادر و منصور به دست جهانگير و افرادش اسير و شكنجه مي شوند. ايرج و فاطمه آن ها را نجات مي دهند و پس از دستگيري جهانگير پول هاي سرقت شده به ايرج بازگردانده مي شود. فاطمه ايرج را از خود مي راند و امير و منصور و نادر در كنار جهانگير و افرادش محاكمه مي شوند. جهانگير و افرادش به حبس محكوم و فاطمه و دوستانش با رضايت ايرج آزاد مي شوند. سرانجام ايرج با فاطمه و امير و منصور و نادر با سه دختر ترك ازدواج مي كنند.
|