آوازه خواني به نام نظري و گروه نوازنده اش با رقاصه اي به نام شهرزاد در تماشاخانه ها برنامه اجرا مي كنند. مردم آواز نظري را نمي پسندند، اما شهرزاد را تحسين مي كنند. آن ها به شهر ديگري مي روند، اما در آن جا هم با استقبال مواجه نمي شوند. حتي وساطت يكي از دوستان نظري به نام استاد مسعود نيز مؤثر واقع نمي شود. نظري ساز خود را مي فروشد تا خرج گروهش را تأمين كند. شهرزاد به كمك مسعود در كافه اي برنامه اجرا مي كند و نظري آن ها را ترك مي كند. گروه پراكنده مي شود و هركدام به تنهايي موفقيت هايي دست مي آورند. نظري خواننده ي راديو مي شود، شهرزاد در فيلم ها بازي مي كند و ساير افراد گروه نوازنده هاي ماهري مي شوند. شهرزاد از آراسته مي خواهد كه به عنوان مدير متنفذ يك تماشاخانه نظري را به همكاري دعوت كند و او همراه با آواز نظري برنامه اجرا مي كند. رقاصه اي به نام جميله خود را به نظري علاقه مند نشان مي دهد تا شهرزاد را نسبت به نظري بدبين كند. يك تهيه كننده ي سينما قصد اغفال شهرزاد را دارد، اما با پادرمياني مسعود تهيه كننده رسوا مي شود و شهرزاد و نظري به هم مي رسند.
|