دختري كه به دانشجوي جوان و فقيري علاقه مند است، براي اينكه گرفتار تصميم عجولانه پدرش در شوهر دادن او به مردي پول دار نشود. به اصفهان فرار مي كند. او در راه سفر به زن و شوهري اصفهاني برخورد مي كند. مرد اصفهاني كمكش مي كند كه دختر به چنگ ايادي پدرش نيفتد. اما بازي هاي مرد اصفهاني همسرش را مظنون مي كند و اين توهم را به وجود مي آورد كه شوهرش با دختر تهراني سر و سري دارد. سرانجام واقعيت آشكار و موقعيتي فراهم مي شود تا دختر تهراني بتواند با مرد مورد علاقه اش ازدواج كند.
|