«فرانك» در پي ظاهرسازي هاي پدر «بيژن» از محبوبش دل مي كند و مي خواهد خود را بكشد كه به وسيله ي «حسين گابي» نجات پيدا مي كند. بيژن كه با بدگويي هاي پدرش گمان مي كند فرانك او را ترك كرده با دختر ديگري آشنا مي شود. حسين گابي به فرانك علاقه مند مي شود، اما قبل از اينكه عشقش را ابراز كند، او خانه اش را ترك كرده و در خانه ي پيرمردي بيمار پرستار مي شود بيژن بعد از چندي از ماوقع اطلاع پيدا مي كند و در جستجوي فرانك از خانه اش خارج مي شود و پس از مدتها، در عين نااميدي، سرانجام او را مي يابد كه حالا فرزندي هم از او دارد.
|