مراد به دستور مباشر همسر افراسياب ميرزا را به قتل مي رساند، و بچه ي او را به بي بي و شوهرش اكبر مي سپارد. بچه كه خداداد نام دارد بزرگ مي شود. اقراسياب به روستا مي رود و به نرگس، كه به همسرش شباهت دارد، برمي خورد و خداداد را همراه خودش به شهر مي برد. نظرقلي، فرزندخوانده ي افراسياب، به نرگس علاقه دارد؛ اما نرگس به خداداد دل بسته است. افراسياب به تصور اين كه خداداد به او خيانت كرده او را از خود مي راند. مراد، كه به دست مباشر زخمي شده، قبل از مرگ براي بي بي و اكبر فاش مي كند كه خداداد پسر افراسياب است. بي بي به دست افراد مباشر كشته مي شود، و خداداد درصدد انتقام برمي آيد. نرگس بر بي گناهي خداداد شهادت مي دهد و افراسياب نظرقلي و مباشر به جرم قتل اكبر دستگير مي شوند، و پدر و پسر به هم مي رسند و زيبا، برادرزاده ي افراسياب با خداداد ازدواج مي كند.
|