مرد جواني و دوستش كه كارشان جيب بري است به دام دزد سابقه داري مي افتند. نقشه ي دزد اين است كه جوان را با ظاهري آراسته وارد خانواده اي متمول كند اما جوان نزد پدر دختر رفته و حقيقت را مي گويد. پدر خشمگين دخترش را كه جوان هم دوستش دارد از او برحذر مي دارد. جوان به كار شرافتمندانه اي روي مي كند. پدر دختر نيز طي حادثه ي تازه اي كه دزد سابقه دار سبب آن است واقعيت را در مي يابد.
|