«اياز» كه با خانواده ي «نصير» خصومت دارد، توطئه اي ترتيب مي دهد و بزرگ خانواده ي نصير را به زندان مي كشاند. نصير در صدد گرفتن انتقام برمي آيد، اما به وسيله ي اياز از شهر رانده مي شود. نصير با پهلواني برخورد مي كند و نزد او رموز پهلواني را مي آموزد و در بازگشت دختر اياز را مي ربايد تا به او تجاوز كند، اياز هراسان در تعقيب نصير برمي آيد، اما از ارتفاعي پرت مي شود و كشته مي شود. نصير از تصميم قبلي اش منصرف شده و سرانجام با دختر مورد علاقه اش ازدواج مي كند.
|