«حسن كبابي» و دوستش «اسمال» در قمار رقيبي ندارند. حسن كبابي دست از قمار كشيده و به كار تازه اي مشغول مي شود. اسمال از طريق قمار به پول و مكنت مي رسد و با دختر مرد پولداري آشنا مي شود. قصد اسمال فريب دختر است اما حسن كبابي كه راننده ي پدر دختر است شبي كه اسمال مي خواهد به دختر كه از فرط مستي از خود بيخود شده، تجاوز كند، به موقع رسيده و مانع مي شود و بعد هم چون به دختر علاقه مند شده و اين علاقه نيز متقابل است،
|