امير در حادثه اي مهندس سعيد را از مرگ نجات مي دهد و با وساطت او در كارگاه تراشكاري مشغول كار مي شود. امير به زني به نام پروين معرفي مي شود و به يكي از باشگاه هاي ورزشي مي رود و فنون كشتي را مي آموزد. جهانگير و چند كشتي گير حرفه اي، كه از پشتكار امير موقعيت خود را در خطر مي بينند، درصدد حذف او از مسابقه هاي كشتي برمي آيند. مادر امير مايل است كه پسرش با دختري روستائي به نام نرگس ازدواج كند؛ اما او با پروين ازدواج مي كند. پروين به تدريج با خيره سري امير را از خود مي رنجاند، او و دوستش اسدالله به عنوان كارگر ساختماني مشغول كار مي شوند. امير بر اثر سانحه اي فلج مي شود و از كارهايش باز مي ماند. پروين او را ترك مي كند و در كاباره اي پست مشغول به كار مي شود. امير موقع نجات پسري كه پروين از شوهر اولش دارد، سلامت خود را بازمي يابد و در مسابقه اي بر گلاس، قهرمان جهان، پيروز مي شود. پس از آن پروين كه درمانده شده به سوي امير بازمي گردد اما او با نرگس ازدواج مي كند.
|