مسافران يك اتوبوس عازم مشهد مي شوند تا زيارت و طلب آمرزش كنند. يك زنداني به نام تيمور (يدالله شيراندامي) كه ژاندارمي مراقب او است باعث مي شود كه آن ها راه خود را كوير گم كنند. تيمور ژاندارم را از پا درمي آورد و با اتوبوس مي گريزد. او تنها كسي است كه مسير را مي شناسد؛ اما اتوبوس بدون سوخت مي ماند و تيمور در كوير سرگردان مي شود. فريدون (محمدعلي فردين)، موسوم به موفرفري، بر سر تصاحب آب آشاميدني با تيمور درگير مي شود و او را خلع سلاح مي كند. ميرزا (رضا عبدي) و همسر باردارش (نازنين) از تشنگي مي ميرد. فريدون با مشورت غلام (داوود رشيدي) و زن معروفه اي به نام زري (فرزانه تأييدي) و دختري (پوري بنائي) كه به او دل بسته است تصميم مي گيرند با يك نقشه ي ساختگي شاگرد غلام را با تيمور فراري بدهند و با دنبال كردن رد پاي آنها به آبادي برسند؛ اما تيمور در ميانه ي راه شاگرد غلام را مي كشد و ديگران يكي يكي بر اثر تشنگي و آفتاب زدگي تلف مي شوند. موقعي كه تيمور و فريدون درگير مي شوند ماري سمي تيمور را از پا در مي آورد و فريدون خود را به يك آبادي مي رساند و با شتر برمي گردد تا دختري را كه زنده مانده است نجات دهد.
|