كربلايي علي از دست امينه ها مي گريزد و در بازار تبريز، به ستار قره باغي پناه مي برد. اما هر دو در حين فرار دستگير مي شوند و مورد بازجويي قرار مي گيرند. حيدرعمواوغلو آن دو را آزاد مي كند و به تهران مي رود. ستارخان به مشروطه خواهان مي پيوندد و فرمانده صد سوار انقلابي مي شود. ستارخان همراه باقرخان و كربلايي علي طي جلسه اي پيمان نامه اي امضا مي كنند. در همان حال در پايتخت، اتابك به ضرب گلوله عباس آقا صراف از پا درمي آيد و صراف نيز به دست حيدرعمواوغلو كشته مي شود. با به توپ بسته شدن مجلس توسط قزاق ها به فرماندهي لياخوف روسي، حيدرعمواوغلو به تبريز برمي گردد و مردم را به هواداري از ستارخان ترغيب مي كند. قواي دولتي به تبريز وارد، و جنگ آغاز مي شود. عده اي از مجاهدان كشته و زخمي و مردم شهر تسليم مي شوند. كربلايي علي دستگير و براي وادار كردن او به همكاري با قواي مركزي و افشاي مخفيگاه ستارخان، شكنجه مي شود. همسرش نيز براي اين كه مانعي در راه مقاومت شوهرش نباشد، خودكشي مي كند. فرزندان كربلايي علي نيز به دستور رييس نظميه به دار كشيده مي شود و روز بعد، خودش هم تيرباران مي شود. مجاهدان در تبريز شكست مي خورند. ستارخانه و باقرخان دستگير و به تهران منتقل مي شوند. سرانجام نيز در باغ اتابك به قتل مي رسند.
|