در قرن دوازدهم ميلادي كشيشي صليبان را تحريك مي كند كه بيت المقدس را تسخير كنند. سپاهيان اروپايي به بيت المقدس حمله مي برند و عده اي زن و كودك را هلاك مي كنند. صلاح الدين ايوبي (فخرالدين) كودك يتيمي به نام عمر (وحيد) را به محل سپاهيان ريچارد شيردل (ريچارد) مي برد. شواليه اي جاه طلب (جهانگير غفاري) ريچارد را با تير و كمان سربازان مسلمان زخمي و سپس شايع مي كند كه مسلمانان قصد جان ريچارد شيردل را داشته اند. صلاح الدين در مقام پزشكي كه از جانب مسلمانان آمده است، ريچارد شيردل را درمان و توطئه شواليه را خنثي مي كند. دوستان شواليه پرنسس اديت (كتايون) را مي ربايند و شواليه شايع مي كند كه فرمان ربودن پرنسس را صلاح الدين ايوبي صادر كرده است. صلاح الدين دستگير مي شود. او به كمك عمر مي گريزد و پرنسس را نجات مي دهد. صلاح الدين تعدادي از سربازان مسلمان را به پرنسس نشان مي دهد كه به دستور شواليه به صليب كشيده شده اند. پرنسس سراغ ريچارد مي رود و از جوانمردي هاي صلاح الدين و مسلمانان سخن مي گويد. پرنسس را محاكمه مي كنند و در لحظه اي كه قرار است به صليب كشيده شود صلاح الدين او را نجات مي دهد، و شواليه را با شمشير از پا درمي آورد. سپس رو در روي ريچارد قرار مي گيرد و وقتي او را در نبرد تن به تن شكست مي دهد، رهايش مي كند تا به كشورش بازگردد. پرنسس نزد صلاح الدين مي ماند.
|