مسلم (تقي مختار) و دوستش كريم (داوود رشيدي) هر دو به پري (وجستا) علاقه دارند. پري براي يك از بستگانش (فرنگيس فروهر)، كار مي كند و آواز مي خواند. رابطه ي كريم و مسلم به هم مي خورد، و با وساطت مرشد آشتي مي كنند. مسلم كه با اتومبيل مسافركشي مي كند به نفع كريم از پري چشم مي پوشد. پري با كريم بناي ناسازگاري مي گذارد و مسلم از پري مي خواهد كه آن شهر را ترك كند. پري مي پذيرد، اما كريم مانع او مي شود. آنها مرافعه مي كنند و كريم ناخواسته باعث مرگ مرشد مي شود. روز بعد پري شهر را ترك
مي كند و در خارج شهر كريم و مسلم به جان هم مي افتند. كريم كشته مي شود و ژاندارم ها براي دستگيري مسلم بسيج مي شوند.
|