قدير (تقي مختار)، به اتهام قتل اكبر، (آرمان) پس از ده سال از زندان آزاد مي شود. قدير به جستجوي حسين (كامران باختر) و اقدس (مرجان) مي پردازد، كه او را با شهادت دروغ به زندان انداخته اند. حسين به قدير خبر مي دهد كه اكبر زنده است و در آبادان زندگي مي كند. قدير اقدس را مي يابد و با او به آبادان مي رود. و هر دو به هم علاقمند مي شوند. قدير اكبر را مي يابد و او را از پا درمي آورد. پس از آن اقدس به قدير مي گويد كه اكبر پدر فرزندش بوده و براي يافتن اكبر با او همراه شده است. سرانجام قدير از فرط استيصال اقدس و سپس خودش را مي كشد.
|