جعفر جني مدير هتلي است كه با همكاري مباشرش و منشي اش آذر به اداره ي آن مي پردازد. جعفر با عياشي هاي خود نامزدش محبوبه را از خود مي رنجاند. دختر تصميم به خود كشي دارد كه جواني او را نجات داده و مراقبت از او را به عهده مي گيرد. كوشش هاي جعفر براي بازگرداندن محبوبه بي نتيجه مي ماند، و از سوي ديگر آذر به او علاقه مند مي شود. جعفر اعتنايي به آذر ندارد، و آذر براي برانگيختن حس حسادت جعفر با جواهرفروشي ، كه ساكن هتل است، طرح دوستي مي ريزد. سرانجام جعفر با آذر و محبوبه با جواني كه او را نجات داده پاي سفرة عقد مي نشينند.
|