دختر (هاله نظري) و پسري (پيمان)، موقع سفر، در قطار با هم آشنا مي شوند. دختر نزد يكي از بستگانش (پروين ملكوتي) مي رود و پسر به خانة پدر (حسن رضياني) و مادرش (مليحه نصيري)، آن دو باز سر راه يكديگر قرار مي گيرند و سرانجام ازدواج مي كنند. بستگان دختر و پسر با درگيري هاي خود آسايش را از آن دو سلب مي كنند؛ به طوري كه زن و شوهر جوان تصميم مي گيرند خانواده هاي خود را ترك كنند؛ اما مدتي بعد اعضاي
خانواده ي آن دو متنبه مي شوند و شرايطي را فراهم مي كنند كه آن دو نزد آنها باز گردند.
|