مرد هوسراني (منوچهر اخضرپور)، كه به همسرش (مهري وداديان) بدگمان است، زن و فرزندش نعمت را كه فلج است از خانه مي راند و حاضر نمي شود براي نعمت شناسنامه بگيرد تا او به مدرسه برود. نعمت با كارهايي نظير واكسي، تصنيف فروشي، نفت فروشي و آوازخواني در كنار مادرش امرار معاش مي كند. او بزرگ مي شود و به پايتخت مي رود. نعمت (نعمت الله آغاسي) در كافه اي پست به عنوان خواننده مشغول به كار مي شود و در اندك مدتي محبوبيت مي يابد و كار كافه هاي اطراف را كساد مي كند. نعمت با دختري (آرزو غفاري) آشنا مي شود و با او ازدواج مي كند. او مادرش را نزد خود مي آورد، و نقشه هاي رقبايش را نقش بر آب مي كند. نعمت پدرش را كه به افلاس افتاده و به طور ناشناس به او مراجعه كرده، به عنوان دربان كافه استخدام مي كند. پدرش او را به جا مي آورد و طلب بخشش مي كند. نعمت پدر را به خانه مي برد؛ اما مادرش او را از خانه مي راند، تا اين كه مرد با به خطر انداختن جان خود همسرش را از خطر تصادف با اتومبيل نجات مي دهد و از نو در كنار هم زندگي را از سر مي گيرند.
|