در منطقه ي تركمن صحرا آرتق(ناصر ملك مطيعي) چند بار مادرش را براي خواستگاري دختر قليچ خان مي فرستد؛ اما پدر دختر رضايت نمي دهد. آرتق دختر را از كنار رودخانه مي ربايد و به زيارتگاهي مي برد. قليچ و پسرانش او را مي بخشند. شب هنگام فريد (ايرج قادري) و دوستش (رفيع مددكار) وارد زيارتگاه مي شوند تا لوح مقدس را بربايند. سارقان فريد را جا مي گذارند و اهالي او و آرتق را گرفتار و حبس مي كنند. آن دو مي گريزند و پس از تعقيب و گريز به عباد، سارق اصلي، مي رسند. آن دو در آنجا با فروز (آرام)، دختر عباد، آشنا مي شوند، كه از رفتار پدرش نفرت دارد. آرتق دختر را گروگان و لوح مقدس را بازپس مي گيرد؛ اما فريد كه به مخفي گاه دختر دست يافته لوح را از چنگ آرتق در مي آورد. فريد لوحي بدلي به چند خريدار مي فروشد و لوح اصلي را به آرتق باز مي گرداند: و از نو دختر قليچ را خواستگاري مي كند. قليچ براي تعيين نامزد دخترش مسابقه ي اسب سواري برپا مي كند، و شخص ديگري برنده مي شود. آرتق به شهر مي رود و با فروز ازدواج مي كند.
|