جيم لال (منوچهر اخضرپور)، كه از فرنگ بازگشته، همراه ناخواهري هايش به دنبال جواهراتي است كه پدرشان قبل از مرگ در هتل بهار پنهان كرده است. آنها با اتومبيل سواري حسن جت (حسن رضايي) به سوي شمال حركت مي كنند. سرعت زياد و رانندگي غيرعادي حسن جت موجب مي شود كه سرنشينان چند اتومبيل و يك كاميون (محمدرضا فاضلي، غلام علي گلچين، پروين ملكوتي، علي زاهدي، غلامحسين بهمنيار و نعمت الله گرجي) متوجه هدف آنها شوند. دو گروه ابتدا با هم درگير مي شوند، اما سرانجام براي يافتن پول با هم، همدست مي شوند و همگي با ميني بوس مشتي ممدلي (منصور سپهرنيا) عازم هتل بهار مي شوند كه مدير آن حجت (منصور سپهرنيا) شباهت زيادي به راننده شان دارد. آن ها سرانجام جواهرات را مي يابند و هر يك سهم خود را دريافت كرده و با ميني بوس مشتي ممدلي به سوي مقصد خود حركت مي كنند. ميني بوس به جاي آن كه به تهران بازگردد به طرف پاسگاه پليس حركت مي كند. در پاسگاه مشخص مي شود كه جواهرات متعلق به دولت است. آنها پس از تحويل دادن جواهرات از جايزه اي كه مبلغ نسبتاً زيادي است بهره مند مي شوند.
|