مسلم، پس از آزاد شدن از زندان، با دوستانش عباس جن گير و تقي تماس مي گيرد. آنها براي مداواي دختركي نياز به پول دارند. مسلم از طريق مرد خلافكاري با علي آشنا مي شود كه از او مي خواهد با ترانه، كه در كاباره برنامه اجرا مي كند، دوست شود و از او اخاذي كند و به اين ترتيب خرج مداواي بچه را تأمين كند. مسلم مي پذيرد و به تدريج خود را به ترانه نزديك مي كند. وقتي ترانه به مسلم علاقه مند شده است علي با فرستادن چند بريده ي جرايد سوابق دزدي و زندان مسلم را بر ملا مي كند، و ترانه، كه متوجه نقشه ي مسلم شده، از او مي رنجد؛ اما مسلم با تأييد نقشه اي كه در سر داشته اعلام مي كند كه به او علاقه مند شده است. و سرانجام با كنار راندن مخالفان با ترانه پيمان زناشوئي مي بندد.
|