رضا، پس از دريافت پول از بانك، از سوي پسر خاله ي همسرش كبري مورد تعرض قرار مي گيرد، و پول ها به سرقت مي رود. رضا متوجه مي شود كه همسرش تصميم دارد او و فرزند خردسالش را ترك كند و با پسرخاله اش بگريزد. رضا با جوان سارق درگير و ناخواسته با عث مرگ او مي شود. رضا به حبس مي افتد و ملوس را دوستش علي بزرگ مي كند. كبري، پس از آزادي رضا، او را زير نظر مي گيرد تا به دخترش ملوس برسد. رضا با مريم، موسوم به عروسك، كه خواننده ي كاباره است، آشنا مي شود، و با او قرار ازدواج مي گذارد. نوچه هاي مدير كاباره، سر سفره ي عقد، رضا را از سرگذشت مريم مطلع مي كنند، و رضا با طرد كردن مريم تصميم مي گيرد همراه ملوس زادگاهش را ترك كند؛ اما ملوس با شيون و زاري مانع مي شود، و رضا در كنار مريم مي ماند.
|