يك چريك شهري به نام قدرت ميزباني، پس از سرقت از بانك، از رفقايش جدا مي شود و با پيكري زخمي خود را به دوست ايام كودكي اش سيدرسول مي رساند. سيدرسول معتادي است كه برنامه هاي تماشاخانه اي در لاله زار را اعلام مي كند و همسرش فاطي بازيگر تماشاخانه است. قدرت در خانه سيد پناه مي گيرد و فاطي بر زخمش مرهم مي گذارد. سيد، تحت تأثير قدرت، ابتدا در مقابل صاحبخانه ي زورگوي شان، و عباس، يكي از بازيگران تماشاخانه، كه مزاحم فاطي است، مي ايستد، و بعد اصغر هرويين فروش را از پا در مي آورد، و سپس پولهايي را كه نزد قدرت است به رفقاي او مي رساند. پليس، كه در جستجوي قدرت است، رد او را در خانه ي سيد مي يابد و خانه را محاصره مي كند. سيد با اجازه ي پليس پيش قدرت مي رود تا او را وادار به تسليم كند؛ اما قدرت مقاومت مي كند و پليس خانه را به گلوله مي بندد و سرانجام هر دو با انفجار خانه از پا در مي آيند.
|