سهراب با همكاري دوستانش به گاوصندوق كارخانه ي عمويش آقاي گراميان دستبرد مي زند، و وانمود مي كند كه رضا، داماد گراميان و مدير كارخانه، مقصر است. گراميان سهراب را به جاي رضا مي گمارد. سهراب سعي مي كند گراميان را زير دستگاه پرس بيندازد. يكي از كارگران متوجه مي شود و از سهراب حق سكوت مي گيرد. گراميان، كه به رضا بدگمان است، به سهراب وكالت مي دهد كه طلاق دخترش مريم را از او بگيرد. رضا به شرطي رضايت مي دهد كه سرپرستي پسرش با خود او باشد. گراميان، كه افليج شده، مريم را به فرنگ مي فرستد، و او سال ها بعد باز مي گردد. و اداره ي كارخانه ي پدرش را به عهده مي گيرد. سهراب كه از جانب رضا احساس خطر مي كند يك بسته ي محموله ي قاچاق در اتومبيل او مي گذارد و موجب دستگيريش مي شود. مريم از رضا دفاع مي كند و پس از تبرئه ي رضا زندگي جديدي را در كنار او و فرزندش آغاز مي كند.
|