علي تعارفي با نقشه ي جعفر چند مستخدمه را وامي دارد تا در خانه ي ارباب شان دست به سرقت بزنند. علي با دختري متمول، كه با پدربزرگش زندگي مي كند، آشنا مي شود. او پس از مرافعه با جعفر و همدستانش تصميم مي گيرد خودش به خانه ي دختر دستبرد بزند؛ اما پس از آن كه دختر نامزدش منوچهر را طرد و به علي ابراز علاقه مي كند از اجراي نقشه خودداري مي كند. او با دختر و پدربزرگش به شمال مي رود. جعفر و همدستانش آنها را تعقيب مي كنند و با تهديد دختر به مرگ، علي را وادار به همكاري مي كنند. وقتي علي تصميم مي گيرد دختر را برهاند جعفر نقشه ي خود را براي دختر فاش مي كند، و پدر بزرگ را وامي دارد كه در ازاي آزادي نوه اش پول كلاني را در اختيار آنها بگذارد. علي رو در روي جعفر مي ايستد و پدر بزرگ ماجرا را به ژاندارم ها اطلاع مي دهد. سرانجام جعفر به دست علي كشته و خودش زخمي مي شود، و ديگران توسط مأموران گرفتار مي شوند.
|