همسر مردي موقع زايمان مي ميرد، و مرد نيز بر اثر تصادف كشته مي شود. همه قدم نورسيده را بدشگون مي دانند. كريم، به خلاف نظر همسرش كبري و پسرش مسئوليت نگهداري برادرزاده اش شهرام را به عهده مي گيرد . كريم بر اثر سقوط از پله ها بينايي خود را از دست مي دهد، و پسرش ثروت او را به باد مي دهد. شهرام از خانه ي عمويش مي گريزد و سر راه مرتضي و دايي اش قرار مي گيرد، كه مفلس و آواره اند. شهرام براي مرتضي خودشانسي مي آورد و او در بازي بيليارد برنده مي شود و به خواستگاري بهجت مي رود، و پس از ازدواج با او مديريت حجره ي پدر همسرش را به عهده مي گيرد. كبري و همسرش، به عنوان پيش خدمت، در خانه ي آنها به كار مشغول مي شوند. كبري براي تأمين هزينه ي مداواي چشم شوهرش از كيف دستي بهجت مقداري پول برمي دارد، و شهرام فاش مي كند كه كريم عمويش است. پس از مداواي چشمان كريم همگي در كنار هم زندگي مي كنند.
|