استوار يكم محمدعلي خان پاسبان وظيفه شناسي است كه با مادر و خواهرهايش زندگي مي كند. وظيفه ي دستگيري رضا، دزد ناشناس محله، به او محول مي شود. رضا روزها در تعميرگاه لوازم الكتريكي كار مي كند و شب ها دست به سرقت مي زند. استوار رضا او را موقع سرقت از خانه ي خواننده اي به نام هنگامه شناسائي مي كند؛ اما رضا مي گريزد. هنگامه، كه از مادر نابينايش نگهداري مي كند، با استوار دوست مي شود و قرار ازدواج
مي گذارند، اما وقتي استوار درمي يابد كه هنگامه خواننده ي كافه است او را رها مي كند. برادر رضا از خواهر استوار خواستگاري مي كند. استوار درمي يابد كه هنگامه دختري نجيب و خيري است و به درخواست مادرش با او آشتي مي كند. استوار روز ازدواج خواهرش درمي يابد كه رضا برادر داماد است. او تصميم دارد مراسم را به هم بزند تا مانع وصلت خواهرش با خانواده اي بشود كه فرزند آنها دزد است، اما پس از سخنان رضا، كه اعمال او ربطي به زندگي برادرش ندارد، سرانجام با اين وصلت موافقت مي كند و پس از پايان مراسم رضا را تحويل كلانتري مي دهد.
|