غزل و داريوش به هم علاقه مندند، اما خانواده غزل با ازدواج آن دو مخالف است. وقتي غزل را به خاطر رابطه با داريوش از دانشگاه اخراج مي كنند، او از داريوش مي خواهد تا تكليفش را روشن كند. داريوش كه زندگي نابساماني دارد با دوست صميمي اش اسي كه از شهرستان آمده و در يك نمايشگاه اتومبيل كار مي كند زندگي مي كند. اسي به داريوش پيشنهاد مي دهد كه با دزديدن اتومبيل گران قيمت و فروش آن، مشكلاتش را حل كند. داريوش اتومبيل خسرو را مي دزدد و مي فروشد و با غزل قرار مي گذارد كه به خارج از كشور بروند، اما لو مي رود و دستگير مي شود. پول ها نزد غزل است و او سعي مي كند با بازگرداندن آنها به خسرو رضايت او را براي آزادي داريوش به دست آورد. خسرو مخالفت مي كند و مي گويد كه اتومبيلش را مي خواهد. غزل با راهنمايي دوستش شيدا تصميم مي گيرد به خسرو بگويد از داريوش باردار است. ترفند آن دو مؤثر مي افتد و خسرو رضايت مي دهد، اما به غزل مي گويد او همان دختري است كه مدت ها پي اش مي گشته و با وجود شرايطي كه دارد، حاضر است با او ازدواج كند و سرپرستي بچه را نيز برعهده بگيرد. غزل با خسرو ازدواج مي كند و داريوش قسم مي خورد كه از آنها انتقام بگيرد. پس از دو ماه داريوش از زندان آزاد مي شود و با بهانه هاي مختلف مزاحم غزل و خسرو مي شود. او حتي براي تهديد آنها به كمك اسي سلاحي كمري نيز تهيه مي كند، اما نهايتاً رضايت مي دهد پنجاه ميليون بگيرد و دست از سر او و غزل برمي دارد. از آن سو خسرو و خانواده اش كه حالا حضور و تولد بچه را جدي گرفته اند در تدارك استقبال از تولد بچه هستند. غزل كه در مخمصه گرفتار شده سعي مي كند به خسرو بقبولاند تولد اين بچه به مصلحت هيچ كس نيست و خسرو با بهانه همين بچه دوباره مزاحم آنها خواهد شد. اصرار بيش از حد خسرو براي تولد و سرپرستي بچه باعث مي شود غزل به راز زندگي خسرو پي ببرد. خسرو مي گويد بر اثر يك بيماري ديگر هيچگاه توانايي پدر شدن را ندارد و براي همين تولد اين بچه براي او مهم و حياتي است. غزل كه مي فهمد چگونه زندگي اش به بازي گرفته شده، دوباره نسبت به داريوش احساس محبت مي كند و تصميم مي گيرد به او بپيوندد، اما قبل از آن پنجاه ميليون توماني را كه خسرو به او داده پس مي گيرد و به خسرو مي دهد. سپس به رغم پشيماني خسرو و محبتش به او، وي را ترك مي كند. داريوش با قرار قبلي در پارك منتظر غزل است، اما غزل در نهايت تصميمش را عوض مي كند و در حالي كه در اتومبيل نشسته به مرور زندگي اش مي پردازد و تصميم مي گيرد به تنهايي به زندگي اش ادامه بدهد.
|