يك شكارچي هوسران به نام سنجر باعث مرگ يك زن روستايي
مي شود. مهدي شاهد مرگ مادرش است. او و برادرش اميرآواره مي شوند. مهدي موقع دزدي دستگير مي شود و برادر و پسرخاله اش را گم مي كند. بيست سال بعد مهدي سنجر را ملاقات مي كند و از او
مي خواهد كه خود را به پليس معرفي كند. سنجر به كمك برادرزاده اش بيژن رو در روي مهدي قرار مي گيرد. مهدي، به تلافي، الهام را گروگان مي گيرد، و وقتي درمي يابد كه برادرش امير شيفته ي الهام است، با سنجر توافق مي كند كه در صورت پذيرش او با ازدواج الهام و برادرش او را خواهد بخشيد. سنجر مي پذيرد، اما توسط پرويز كشته مي شود. پرويز مهدي را متهم به قتل مي كند. شرط پرويز اين است كه امير الهام را ترك كند تا او موضوع را با پليس در ميان نگذارد. مهدي با پرويز درگير مي شود و با مداخله ي پليس فاش مي شود كه اثر انگشت پرويز روي آلت قاتل باقي مانده است. سرانجام پرويز دستگير مي شود، و مهدي دست برادرش را در دست الهام مي گذارد.
|