محمودخواهان فرزند است؛ اما همسرش ژيلا به خواست شوهر به منظور حفظ زيبايي، تن در نمي دهد. محمود همسرش را مجاب مي كند كه داشتن فرزند حلاوت زندگي است و هيچ لطمه اي به زيبايي او وارد نخواهد ساخت. محمود بر اثر ضربه اي كه در خانه ي پدر همسرش بر سرش وارد مي آيد عقيم مي شود. جمشيد، پسر خاله ي ژيلا، كه درصدد اغفال ژيلاست، ميانه ي زن و شوهر را شكراب مي كند، تا اين كه محمود و ژيلا آشتي مي كنند و محمود، كه زندگي را تباه شده
مي بيند، با وساطت دوستي براي معالجه به فرانسه مي رود و چندي بعد بدون نتيجه باز
مي گردد. روزي به محمود خبر مي دهند كه همسرش ربوده شده و او بايستي مبلغ هنگفتي در ازاي آزادي اش بپردازد. محمود با ربايندگان همسرش درگير مي شود و بر اثر ضربه اي كه بر سرش وارد مي آيد سلامت خود را باز مي يابد. او سرانجام درمي يابد كه ماجراي گروگان گيري همسرش ساختگي بوده است.
|