مهري و كيوان با پدر و مادرشان براي تعطيلات به بندر مي روند. مهري شيفته ي نعمت و كيوان به خواهر او زينت علاقمند مي شوند. كيوان، به رغم مخالفت پدر و مادرش با زينت ازدواج مي كند، و سهراب خان، پدر مهري، براي نعمت شرط مي گذارد كه قبل از ازدواج با دخترش خانه اي بري او در تهران تهيه كند. از طرف ديگر او مردي را مأمور مي كند تا پول هاي نعمت را بدزد. نعمت، به ناچار، به خوانندگي در كاباره رو مي آورد و در مدتي كوتاه ثروتي مي اندوزد. سهراب خان و همسرش به زينت آزار مي رسانند، و وقتي زينت نوزاد سيه چرده اي به دنيا مي آورد كيوان او را از خود مي راند و از طرف ديگر، سهراب خان از نعمت مي خواهد كه خود را عياش نشان بدهد تا مهري از او دوري كند. نعمت براي سعادت مهري مي پذيرد؛ اما مهري در روز عروسي اش خودكشي مي كند و با وساطت پزشك خانوادگي شان سوء تفاهم ها و كدورت ها بر طرف مي شود و دو زوج زندگي جديدي را آغاز مي كنند.
|