وقتي نصرت پس از چهارسال از زندان آزاد مي شود نامزدش ليلا، كه سليمان او را بي سيرت كرده، به عقد سليمان در مي آيد. قوام، دوست قديمي نصرت، از سفر باز مي گردد و با نصرت قرار مي گذارد تا او در موقعي كه نصرت شاهدي براي برائت خود دارد سليمان را بكشد، و در عوض نصرت عموي او نصير را كه ثروت پدرش را تصاحب كرده و قصد ازدواج با مادرش را دارد به قتل برساند. قوام پس از درگيري با سليمان به نصرت خبر مي دهد كه سليمان كشته شده است. چند روز بعد نصرت نصير را به قتل مي رساند، و وقتي نصرت و ليلا احساس آرامش مي كنند سليمان رو در روي آن دو قرار مي گيرد و مي گويد كه افرادش نگذاشته اند قوام او را به قتل برساند. نصرت و ليلا با سليمان گلاويز مي شوند و او را به قتل مي رسانند. نصرت در ترمينال قوام را از پا در مي آورد، و خود موقع فرار به ضرب گلوله ي مأموران پليس كشته مي شود.
|