شب ازدواج حميد با مريم، خواهر حيدر، يك گروه شادماني غربتي وارد شهر مي شوند و بي بي، كه دايه ي حميد و خواهرش گلي بوده، به حميد اطلاع مي دهد كه خواهرش بازيگر گروه نمايشي است. حميد جشن عروسي اش را ترك مي كند و پس از ديدار با گلي او را به مرشد مي سپارد. از يك طرف ديگر حيدر به دنبال حميد مي گردد. حيدر گمان مي برد كه حميد باعث آبروريزي او و خواهرش شده و قرار است كه با گلي ازدواج كند. قاسم توسط يكي از افرادش خانه ي مرشد را مي يابد و با افرادش مرشد را به سختي مضروب مي كنند و حميد را به قتل مي رسانند. حيدر دستگير و ، پس از بازپرسي، آزاد مي شود. گلي به تصور اين كه حيدر قاتل حميد است برادر ديگرش مهدي را، بي آن كه نسبت خانوادگي خود را فاش سازد، به جان حيدر مي اندازد، و از قاسم نيز مي خواهد كه براي خاطر او حيدر را به سزاي اعمالش برساند؛ اما قاسم و افرادش مهدي را مضروب مي كنند و حيدر به او كمك مي كند، و گلي فاش مي كند كه حميد و مهدي برادرهاي او هستند. سرانجام حيدر در مي يابد كه قاتل حميد كسي جز قاسم نيست. مهدي و حيدر او را به دام مأموران پليس مي اندازند، و حيدر و گلي به سفر مي روند.
|