كمال يكتا، صاحب شركت حمل و نقل بار بين تهران و استانبول، در استانبول با خواننده اي به نام امل آشنا مي شود و او را از مادرش خواستگاري مي كند. از يك طرف حجت، صاحب كاباره اي كه امل در آن برنامه اجرا مي كند، و از طرف ديگر شريكش محمود چشم به دنبال امل دارند. محمود در لابلاي اجناس درون انبارشان مقداري هروئين مي گذارد. كمال به تهران مي گريزد و محمود در نزد پليس او را مقصر معرفي مي كند. امل براي اجراي كنسرت عازم تهران مي شود. محمود مي كوشد با اين ترفند كه يكي از دوستان كمال جرم او را به گردن گرفته كمال را به استانبول بكشاند تا مانع ديدار او و امل در تهران شود؛ اما موفق نمي شود. كمال و امل در تهران عقد مي كنند و پس از پايان برنامه هاي امل به استانبول بازمي گردند. مأموران آگاهي استانبول با همكاري محمود در فرودگاه كمين مي كنند؛ اما كمال مي گريزد. امل به وعده گاه كمال مي رود و به توصيه ي محمود، كه خطري كمال را تهديد نمي كند، محل اختفاي او را به پليس گزارش مي كند. كمال به پانزده سال حبس محكوم مي شود، و محمود وانمود مي كند كه امل به او خيانت كرده است. امل فرزندي به دنيا مي آورد و محمود پس از آزادي كمال وانمود مي كند كه كودك حرام زاده است. كمال پسرش را مي ربايد. او با صحبت هاي حجت محمود را مقصر مي شناسد. سرانجام محمود در سقوط اتومبيلش به دره كشته مي شود و امل و كمال از نو به هم مي رسند.
|