پس از وقوع زلزله در بويين زهرا مرد خيّري به نام قدير با ياري مردم و جمع آوري اعانه به كمك زلزله زدگان مي شتابد. قديردر ميان خرابه ها كودكي يتيم را مي يابد و او را نزد خود مي برد و بزرگ مي كند. اكبر، كودك يتيم، جواني برومند مي شود و به عاطفه، دختر نزول خوار محل، دل مي بندد. پدر عاطفه با ازدواج دخترش با اكبر مخالفت مي كند، و سرانجام پس از آن كه قدير به دست مرد نزول خوار به قتل مي رسد اكبر و عاطفه به وصال هم مي رسند.
|