ميرزا ماشاءالله، كه در بازار حجره دارد، يك تاجر بازاري به نام رجب علي را به عنوان همسر آينده ي دخترش گلي برمي گزيند؛ اما همسر ميرزا، ملقب به مادام قرقي، با اين وصلت مخالف است و با دعوي تجددطلبي قصد دارد دخترش را به عقد جلال پاك اندام درآورد كه مدعي است پزشك و تحصيل كرده ي فرنگ است. پاك اندام به واسطه ي زن فال گيري به خانه ي ميرزا راه يافته و براي خود در دل مادام قرقي جا باز كرده است؛ اما گلي به جوان مؤدب و تحصيل كرده اي علاقه دارد كه از ثروت دنيا بي بهره نيست. پدر و مادر به دخترشان اجازه نمي دهند كه نظرش را از پيش ببرد تا اين كه معلوم مي شود رجب علي قاچاق چي است و جلال پاك اندام در خانه ي ميرزا ماشاءالله به دست پليس گرفتار مي شوند و گلي امكان مي يابد مرد محبوب خود را به پدر و مادرش معرفي و اسباب ازدواج خود را فراهم كند.
|