«ناكس دارسي» ناگهان وارد يكي از دهات ايران مي شود. هدف او به دست آوردن امتياز استخراج نفت است. اهالي از او استقبال درخشاني نمي كنند، بنابراين سعي دارسي به تغيير دادن عقايد و سنت هاي اهالي صرف مي شود. او با همياري دستيارانش دختري به نام «سيندرلا» را وارد ده مي كند. با ورود سيندرلا محصولات و مصنوعات غرب هم وارد ده مي شود: مثل كوكاكولا، راديو و تلويزيون. در اين ده تنها يك نفر به مقابله با اين پديده ها به پا مي خيزد و او پير ده است. به مرور زمان اهالي لهجه و زبان خود را از دست
مي دهند و به انگليسي تكلم مي كنند. با تمام اين اوصاف ناكس دارسي هنوز اطمينان كامل به عقد قرارداد جهت استخراج نفت ندارد. در اين بين تجاوزي به سيندرلا صورت مي گيرد و اين قضيه باعث مي شود تا دارسي بتواند مستمسكي داشته باشد تا از اهالي ده ادعاي خسارت كند. تاوان اين خسارت هم استخراج و اكتشاف نفت است.
پير ده، در اين ميان، تنها كسي است كه كوشش دارد اهالي را نسبت به اصالت هايشان آگاه كند. اما اهالي آنچنان جذب زرق و برق هاي وارداتي شده اند كه اين مسئله را فراموش مي كنند. در انتها تجاوز به سيندرلا و توهيني كه از طرف ناكس دارسي به اهالي مي شود باعث هوشياري مردم شده و دست به اقدامي مي زنند كه موجب ويراني خودشان و رفتن دارسي از ده مي شود. در آخر ده مي ماند و نفت فروش ها و تمام منازل و فضاي ده را كه پلاستيك و كاغذ رنگي پر كرده است.
|