بيماران يك بيمارستان صحرايي در جبهه پس از بمباران عراقي ها به همراه مددكاران و پزشكان با چند آمبولانس به سمت مريوان حركت مي كنند، اما در راه راننده يك آمبولانس به همراه تني چند از مجروحان شهيد مي شوند و تنها يك مددكار به نام مريم و يك مجروح جنگي به نام رضا زنده مي مانند. مريم رضا را كه قطع نخاع شده به برانكارد مي بندد و به راه مي افتد. در راه يك سرباز عراقي به دست رضا كشته مي شود و پدر سرباز كشته شده كه ابتدا مقصد رساندن آب به مريم و رضا را داشته به آن ها حمله مي كند. ولي پس از مدتي، عبدالرحمن، پدر سرباز عراقي به كمك مريم مي آيد تا به او در حمل برانكارد كمك كند. در ادامه ي مسير، آن ها به ميدان مين مي رسند و رضا و عبدالرحمن مشغول خنثي كردن مين ها مي شوند ولي عبدالرحمن با انفجار يك مين كشته مي شود و مريم با وجود حال وخيم رضا با تلاش بسيار راه خود را از ميان مين ها جستجو مي كند.
|