مينا از پدر معتادش پرستاري مي كند و براي تأمين مخارج او ناچار به خودفروشي مي شود. مصطفي، كه با برادرش مرتضي چند خانه را به اهل محل اجاره داده اند، با مينا آشنا و به او علاقمند مي شود. وقتي آن دو قرار ازدواج گذاشته اند قدرت و زني به نام ماما با مينا تماس مي گيرند و او را تشويق مي كنند كه به كار سابقش بازگردد. مينا نمي پذيرد، و قدرت براي بدنام كردن مينا سرگذشت مينا را براي مرتضي نقل مي كند. مينا مرتضي را مجاب مي كند كه او زن فاسدي نيست؛ اما قدرت با ترفندي مينا را به خانه ي ماما مي كشاند و در آن جا با مرتضي روبرو مي كند. مرتضي دختري به نام شيرين را به عقد مصطفي درمي آورد كه چند روز بعد به طلاق منجر مي شود. مرتضي براي خواستگاري از مينا به خانه اي عمومي مي رود و با قدرت و افرادش درگير مي شود. او به ضرب چاقوي اوباش كشته مي شود، و قبل از مرگ از مينا طلب بخشش مي كند.
|