يك راننده ي تاكسي پسرش را براي ادامه ي تحصيل به اروپا مي فرستد، اما پسر، كه بي بند و بار است، به فساد آلوده مي شود. يكي از دوستانش او را به عضويت يك شبكه ي قاچاق و توزيع مواد مخدر، كه زير نظر زني با نفوذ اداره مي شود، در مي آورد. جوان در جريان مأموريت حمل محموله ي قاچاق، درايران، دستگير مي شود، اما به فرمان رهبر شبكه از زندان آزاد مي شود به جاي او معتادي را، كه درخيابان جمشيد دستگير كرده اند، محاكمه و به عنوان حامل محموله ي كشف شده به جوخه ي اعدام مي سپارند. جوان، كه از اين واقعه متأثر است ، برضد قاچاقچيان به مبارزه برمي خيزد و در يك درگيري به شدت مجروح مي شود. رفتگر شهرداري جسد نيمه جان او را در خيابان مي يابد و با تلفن تقاضاي آمبولانس مي كند. تاكسي كشيك كه پدرجوان راننده ي آن است، به محل مي آيد و پسر را به بيمارستان حمل مي كند.
|