در كوران انقلاب يكي از مأموران عالي رتبة ساواك به نام اماني با زني به اسم لاله ازدواج مي كند. لاله، كه فارغ التحصيل رشتة پزشكي است، در طول روز به مداواي مجروحان تظاهرات خياباني مشغول است. اماني در شب عروسي به سازمان امنيت احضار مي شود تا نظر خود را دربارة آزادي و مرگ گروهي از زندانيان سياسي، كه زير اسم شان خط قرمز كشيده شده و محكوم به اعدام هستند، اعلام كند. او وقتي در بررسي اسامي متوجه مي شود كه برادر لاله جزو زندانيان است، رأي بر اعدام برادر همسرش مي دهد. لاله از تلفن هاي مكرر به خانه و غيبت او مشكوك مي شود و از جمال، دوست برادرش كه عضو يك گروه مسلح است مي خواهد كه به تعقيب اماني بپردازد. لاله با يافتن دفترچه و اسلحة اماني، نشانه هايي از ساواكي بودن همسرش به دست مي آورد. مداركي نيز كه جمال در اختيار او مي گذارد برايش شكي باقي نمي گذارد. با بازگشت اماني به خانه لاله او را بازخواست مي كند. اماني همسرش را به باد كتك مي گيرد. لاله و بعد جمال، كه براي كمك آمده است، اماني را هدف گلوله قرار مي دهند و از پا در مي آورند.
|