اقدام هاي افشاگرانه «خوجه ممد» كه فرزندش را در مبارزه با رؤساي شيلات از دست داده است، منجر به خودكشي رئيس شيلات مي شود. خوجه ممد دزدي هاي رئيس شيلات را به گوش مردم مي رسانده است. رئيس جديد در نخستين اقدام خود سعي مي كند از خوجه ممد زهرچشم بگيرد و وقتي او را همچنان ياغي مي بيند تصميم مي گيرد او را در سردخانه شيلات حبس كند و به قتل برساند. خوجه و نوه اش «دردي» كه تصادفي در سردخانه حبس شده است، نجات مي يابند و كارگران و صيادان را به اعتصاب و شورش وامي دارند. دردي در درگيري با مأموران كشته مي شود و خوجه كه وانمود مي كند پيرمرد مطيعي شده است به سرپرستي سردخانه منصوب مي شود. روزي كه گروهي از مقام هاي عالي رتبه و رئيس شيلات براي بازديد به منطقه آمده اند خوجه ممد آنها را در سردخانه حبس مي كند و خود به همراه كارگران به پايكوبي مي پردازد.
|