پس از پيروزي انقلاب يك مأمور عالي رتبه ي سازمان امنيت براي گريختن از مجازات وانمود مي كند كه فوت كرده است. تشييع جنازه اي ساختگي براي او ترتيب مي دهند و اسباب خروجش از كشور را مهيا
مي كنند. رامين، فرزند او، كه سالها در خارج از كشور تحصيل مي كرده به ايران باز مي گرددو به گمان اينكه پدرش يكي از شهداي انقلاب است براي اطلاع از چگونگي مرگ پدر ازاطرافيان پرس وجو مي كند. مادر و دايي رامين از اين كه او متوجه زنده بودن پدر شود هراسانند؛ زيرا رامين، به تصور اين كه پدرش يكي از مبارزان ضد سلطنت است، در زمان اقامتش در خارج براي تداوم مبارزه وبرقرار كردن رابطه ي مبارزان خارج و داخل كشور اطلاعاتي براي پدرش مي فرستاده، كه پدر از آنها براي ضربه زدن به مبارزان استفاده مي كرده است. پسر جوان خدمتكار خانه آنها نيز به همين ترتيب شناسايي و كشته شده است. و خواهر او، كه رامين را مسبب مرگ برادر مي داند ، دوباره به او سوء ظن مي كند. اما هر بار نجات مي يابد. مادر و دايي رامين او را نزديك مخفي گاه پدر، در باغ بزرگ خانه شان پنهان مي كنند. عاقبت رامين حقيقت را در
مي يابد و در لحظه فرار پدر در ايستگاه قطار او را به پاسداران لو مي دهد.
|