اسماعيل با پسر و دختر خردسالش، علي و سونا، زندگي مي كند. همكلاسي علي، از رفتار نامادري اش شكايت دارد. علي همواره در هراس است كه مبادا به دست چنين زن پدري گرفتار شود. پدر علي به ترغيب دوستان خود با «استر خانم» مربي پرورشگاه ازدواج مي كند. اما به دليل تصوري كه علي از «زن بابا » در ذهن دارد مهرباني هاي استر را با خشونت پاسخ مي دهد. تداوم مهرباني هاي نامادري و نصيحت هاي معلم سبب تغيير رفتار علي مي شود و سرانجام او زن را چون مادر خود مي پذيرد.
|