اهالي يك روستا به دو گروه بالادهي و پايين دهي (حيدري ونعمتي) تقسيم شده اند. سركردة نعمتي ها نمكزار خود را به كدخدا، كه به دشمني و كينة بين دو گروه دامن مي زند مي فروشد و يك اتوبوس مستعمل مي خرد تا با آن مسافركشي كند. ورود اتوبوس به روستا كار گاريچي (مسافركش) حيدري ها را كساد مي كند و اختلاف ها بيش تر مي شود. در اين ميان كدخدا سركردة حيدري ها را ترغيب مي كند تا آسيابش را به او ــ كدخدا ــ بفروشد و اتوبوسي بخرد. كش مكش بيش از پيش بالا مي گيرد. وساطت ها و نصايح معلم روستا و ريش سفيد ده كارساز واقع نمي شود. كمبود مسافر و كسادي كار سبب مي شود كه اقساط اتوبوس نعمت خان عقب بيفتد، و هنگامي كه فروشندگان اتوبوس براي ضبط اتوبوس مستعمل پا به ده مي گذارند نعمت خان با چوب دستي به سراغ كدخدا مي رود و نمكزار خود را طلب مي كند. حيدرخان واهالي روستا نيز به تبع نعمت و در حمايت از او رو در روي كدخدا مي ايستند. كدخدا نمكزار و آسياب را پس مي دهد و عداوت كهنه با ازدواج دختر نعمت با پسر حيدر جاي خود را به دوستي مي دهد.
|