بكتاش، معدن فيروزه ي وزير صنايع و معادن را در روستاي قلعه بالا اداره مي كند. آقاعمو و گروهي از اهالي روستا از جمله قادر در معدن به كار مشغولند. قادر قطعه اي فيروزه مي يابد و به آقاعمو مي دهد. عوامل بكتاش قادر را در معدن به قتل مي رسانند. آقاعمو و كارگران به تلافي اعتصاب مي كنند. آقاعمو براي تعيين قيمت فيروزه فرزندش جليل را به شهر مي فرستد، اما عوامل بكتاش او را در ميان راه به قتل مي رسانند و براي ضربه زدن به معدنچيان انبار غله ي روستا را به آتش مي كشند. آقاعمو مخالف درگيري با بكتاش است، اما برادر و دو پسر ديگرش، بدون اطلاع او به خانه ي بكتاش هجوم مي برند پسران آقاعمو، كشته مي شوند. آقاعمو در پي انتقام تفنگ شكسته اش را از زير خاك بيرون مي آورد و به كمك اهالي با بكتاش و عواملش درگير مي شود. محمد، برادر آقاعمو، بكتاش را در حالي كه مي خواهد آقاعمو را با تير بزند، از پاي در مي آورد.
|