خواجه ماجد، ناخدا خورشيد را لو مي دهد و بار قاچاق لنج ناخدا به آتش كشيده مي شود. دلالي به نام فرحان كه مي خواهد چند فراري سياسي را از مرز آبي عبور دهد وارد بندر مي شود. او با ناخدا خورشيد تماس مي گيرد. ناخدا كه احتمال مي دهد لنجش را مصادره كنند با فرحان همكاري مي كند و چند مرد را كه ظاهراً در ترور حسنعلي منصور، نخست وزير، دست داشته اند به آن سوي آب مي رساند. پس از آن چند تبعيدي نيز از فرحان مي خواهند كه اسباب فرار آنان را فراهم كند. ناخدا اين بار نيز با اكراه به اين ماجرا كشيده مي شود. تبعيدي ها پيش از فرار خواجه ماجد و مباشرش را مي كشند و مرواريدهاي او را مي ربايند.
فرحان و دستيار ناخدا نيز كشته مي شوند و در نزاع خونيني كه ميان تبعيدي ها و ناخدا در مي گيرد، همگي از پاي در مي آيند.
|